loading...

روزنوشت های یک کوآلا

بازدید : 1360
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 3:17

تند و مطمئن راه می‌رفت و با خود زمزمه می‌کرد. سرانجام با صدای زیبا و غم انگیزی به خواندن پرداخت که برای خودش هم غریبه بود. با خود اندیشید: شاید اصلا این صدای من نیست. شاید خودم هم به هیچ وجه خودم نیستم. شاید خواب می‌بینم. شاید این آخرین خوابی است که می‌بینم. آخرین رویای بستر مرگ! به یاد اظهار عقیده‌‌‌ای افتاد که لاین باخ سال‌ها پیش، در جمع بزرگی، کاملا جدی و حتی با غروری خاص مطرح کرده بود. آن روزها، او دلیلی پیدا کرده بود و معتقد شده بود اصولا در جهان مرگی وجود ندارد. و اظهار کرده بود شکی نیست که در لحظه آخر، نه تنها برای کسانی که غرق می‌شوند، بلکه برای تمام کسانی که می‌میرند، تمام زندگی شان با سرعتی سرسام آور که برای ما به هیچ وجه قابل درک نیست، یکبار دیگر دوره می‌شود. اما اینک این زندگی دوباره دوره شده نیز باز هم آخرین لحظه‌‌‌ای دارد. و دوباره به همین نحو ادامه پیدا می‌کند. و این بدین معناست که در واقع مرگ چیزی به جز ابدیت نیست. و براساس فرمول ریاضی ردیفی است که تا بی نهایت ادامه خواهد داشت...

کتابشناسی "تجربه معلمی" 1
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 37
  • بازدید کننده امروز : 28
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 97
  • بازدید ماه : 505
  • بازدید سال : 26861
  • بازدید کلی : 34512
  • کدهای اختصاصی